حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت 
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت

حکایت کسی است که زجر کشید ،اما ضجه نزد

زخم داشت و ننالید

گریه کرد ؛ اما اشک نریخت

حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست
!
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود
.