یادداشت 10
تمام وجودم تلخ از دوست نداشتن یه موجود نجس و کثیفه
که اسمش شوهره... خبیثی که هر گوهی خودش میخوره .
هر کونده گری میکنه اونوقت همه رو هم به کیش خودش میپنداره
هر کثافت بازی با ارتباطات اینترنتی میکنه با هر کس میخواد در ارتباطه
اونوقت میشینه فکر میکنه... نکنه اینکارا رو که من میکنم اینم میتونه
بکنه..نکنه کارایی که زنایی که باهاشون ارتباط دارم رو زن خودمم میکنه
هرزه پدرسگ... گاهی فکر میکنم نکنه از مادر و خواهر پتیارش خاطرات بد داره
بعد تلافیشو سر من در میاره و فکر میکنه منم مثل اونام...
نجس کثاقت یادت باشه به تلافی تمام این پدرسگ بازیات کسی کنارته که
هرگز از دوست داشتن و عشقش حتی ذره ای هم برای تو حیف نکرده
اگر تو پدرسوخته ای من از تو زرنگترم و بدون این که بدونی بازیت میدم
نه دوستت دارم.. نه گذاشتم که بدونی که دوستت ندارم... چقدر خری که
تونستی گول بخوری..همین برات بس.. درسته دارم پیر میشم..درسته
زندگی نمیکنم ولی خوشحالم ..توی دلم خوشحالم که منم دارم حقت رو
میذارم کف دست نجست
ولی بدون من سرمایه ای دارم که تو نداری..من عقل دارم و تو فکر میکنی داری
ملعون نجاست حرومزاده پست فطرت من سرمایه گذاری تو عشق رو برای
جوجوها کردم و دل خوشم به همین..کسایی که تو حتی وقت نمیذاری ببینی
چی لازم دارن..چه میکنن..مدرسشون کجاست... کی میرن..کی میان..
همین تنفر من وجوجوها از تو برای آتیت بسه
افتخار من همین بازی دادن توئه......
رفتی بیرون الهی برنگردی و من از صبح فردا زندگی رو نفس بکشم
مردم از روزمرگی کنار یه سگ کثیف..
و من منتظر خبری زندگی بخش نشستم اینجا..چشم دوختم به تلفن
شاید زنگی که میخوره حامل اون خبر باشه...شاید و من امیدم رو از دست
نمیدم....
چقد دلم ميخواست كسي اينجا بود تا دردم رو بفهمه...
کاش نگاه یواشکی بود به این نوشته ها...
آدمهـا ،