نام ديگر من........درد
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
در جايي خوندم كه : سرنوشت تو ، متنی است که اگر ندانی ، دست های نویسندگان می نویسند .
و براي من هم نوشتند......... و چه بد نوشتند...... كه تا امروز زير بار اين نوشتن ِ بي تدبير
كمر راست نكرده ام و چنان متلاشي و درهم خورد شده ام كه گاهي هرگز بعضي از تكه هاي شكسته
و خورد شده ام رو پيدا نمي كنم تا به هم بند بزنم .......
چنان سرنوشتم رو نوشتند كه به جاي پوست بر روي تنم...لايه ي دردناكي از خط خطي هاي
خراش ِ تيز ِ زخمهاي ناجوانمردانه ي روزگار كبره بسته و تن پوشم شده.... پوستم درد ميكنه...
و من با درد هر روز مرگ رو تجربه ميكنم و دوباره زنده ميشم... اين شكنجه دردناكترين
دردهاي روزگاره..... هر روز با زخم هاي خودم راه ميرم.... ميگم.....مي خندم... و زندگي
رو به اطرافم هديه ميكنم......درد رو فقط خودم حس ميكنم.....
درسته اسم من بانو نيست.......من نه بانو هستم ونه هيچ نام ديگري.......... من درد هستم
از اين به بعد من رو درد خطاب كنيد...........من دردم.......درد
آدمهـا ،